ما هم‌محلی‌ای داشتیم به اسم محمد علی که «ممد کل» صدایش می‌کردیم. دو سالی از من بزرگ‌تر بود. فردی قلدر که هیکلی شاید کمی درشت داشت اما در کمال تعجب صدایش نازکِ نازک بود؛ انگار که می‌خواست جیغ بزند. شدیداً اهل دعوا بود. «کل» هم مخفف کل‌کل بود و از بس آشوب می‌کرد این لقب را بهش داده بودیم. در کنار تمام این دبدبه و کبکبه‌ها، او قوی‌ترین فرد محله نبود؛ فقط توهمش را داشت.

ممد چنان در این توهم غرق‌شده بود که حاضر بود هر خطری را بپذیرد تا طعم تصدیق بقیه را بچشد. اگر می‌دید که بقیه او را قوی می‌بینند احساس قدرت می‌کرد و این نقطه ضعفش بود. بچه‌های کوچه با همان سن کمشان خوب این را فهمیده بودند و تا بخواهی از او سوء‌استفاده کردند و به اصطلاح «شیر»اش می‌کردند. جلویش که بودند هی «ممد کل» می‌کرند اما پشت سر به احمق بودنش می‌خندیدند. هر وقت که توپ می‌افتاد داخل باغ کناری بچه‌ها می‌گفتند که توپ را از آن باغ خاردار خارج کردن از دست هیچ کس بر نمی‌آید جز ممد! ممد هم سریع می‌رفت تا توپ را بیاورد و قدرتش را نشان دهد و نمی‌دانست که بچه‌ها خر گیرش آوردند.

بدتر از آن موقع دعواهای گروهی بود. هر کس که می‌خواست دعوا بگیرد پیش ممد می‌آمد و شیرَش می‌کرد تا با آن‌ها به دعوای افرادی برود که اصلاً نمی‌شناختشان. وقت دعوا که می‌شد باز شیرَش می‌کردند و نفر اول جلو می‌فرستادندش. به ممد می‌گفتند «ما که ضعیفیم، تو خیلی قوی هستی؛ تو اول برو جلو!» و او می‌رفت و کتک می‌زد و کتک می‌خورد و زخمی می‌شد و زخمی‌ترین فرد برمی‌گشت و عوضش کلی «دمت گرم، ایولا» می‌گرفت. با آن که همه می‌دانستند او قوی‌ترین فرد گروه نیست، اما احمق‌ترین چرا.


این روزها که ماجرای دختر آبی در شبکه‌های اجتماعی داغ بود، کلیپی را از رحیم‌پور ازغدی دیدم که می‌خواست توجیه کند که چرا زن‌ها حق رفتن به استادیوم را ندارند. می‌گفت مشکل شرعی به هیچ وجه نیست؛ اما در ورزش‌گاه‌ها فحش‌های خیلی بدی می‌دهند که مناسب زن‌ها نیست؛ زیرا زن‌ها خیلی خیلی ارزش‌ دارند و مقام آن‌ها بالاتر از آن است که این فحش‌ها را بشنوند. پس هر وقت مسئله این فحش‌ها حل شد (که پنجاه‌سال است حل نشده!) بعد زن‌ها می‌توانند بروند.

خوب این حرف بسیار برایم جالب بود. چکیده کلام این است که در این مورد ارزش مرد پایین‌تر از زن هست و ورزش‌گاه جایی مناسب این بی‌ارزش‌هاست نه زن‌ها. به همین دلیل همین بی‌ارزش‌ها قانونی می‌گذارند تا ورود زن‌ها را به کلی منبع کنند و جای شعور آن‌ها تصمیم بگیرند. اگر هم زن باارزشی با شعور خودش تصمیم گرفت که به ورزش‌گاه برود، نمی‌تواند چون همین بی‌ارزش‌ها نمی‌گذارند. به معنای دیگر اختیار زن را به کلی در این مورد گرفته‌اند چون «زن خیلی خیلی ارزش دارد». مثل کتابی بود که چند سال پیش دوستی بسیجی در نقد فمنیسم به من داده بود. این کتاب دید اسلامیش را جالب بیان کرد؛ لب کلام کتاب این بود: مردها چون جایگاهشان پایین‌تر است پس در این دنیا باید کار کنند و وظیفه داشته باشند، اما خدا کار را برای زن آسان کرده و «بهشت را در زیر پاهایش گذاشته» تا نیازی نداشته باشند برای رفتن به بهشت کار سختی کنند چون ارزش زن خیلی والاتر است. پس کافیست همان در خانه بمانند و کاری به بیرونش نداشته باشند. و برعکس باور عامه که فکر می‌کنند «خانه‌نشینی» نشانه پایین‌تر بودن زن‌هاست، نشان بالاتر بودن ارزش اخروی آن‌ها می‌باشد.

این‌ها را که می‌شونم یاد همان حرف‌هایی که بچه‌ها به ممد کل می‌زدند می‌افتم. انگار که می‌گویند: «ما که کم ارزشیم، تو خیلی مقامت والاست؛ تو اول برو جلو!».


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گیم یک دو سه سازه Denise جستجوگر رمز و رازهای ساده Christina وبلاگ مطالب ما khabare-taze مقالات آرایشی و بهداشتی عمومی هفتمی ها