قبلها فکر میکردم نباید دربارهٔ این چیزها نوشت. نباید کسی را روسیاه کرد. اما بعد از اتفاق کاملاً مشابهی که در دانشکده خودمان افتاد، تصمیم گرفتم هر دو ماجرا را بنویسم.
یکسال و نیم پیش در پستی پادکست رادیو روغن حبهٔ انگور را معرفی کردم. گفتم که در جایگاه پادکست محبوب من قرار دارد، هنوز هم همان جاست؛ اما، سرنوشت مدیرش طوری شد که بعید است بعد از این همه پادکست و شهرت، صدای دیگری را از گلوی دیجیتالیاش بشنویم.
سالها به رادیو روغن حبهٔ انگور گوش میدادم، از خیلی سال پیش. مدتی گذشت و دیدم هیچ خبری نیست، هیچ خبری. رفتم به سایتشان «تهران پادکست» و دیدم حتی سایتی هم وجود ندارد! از بین رفته. سایتی که در آن کتاب صوتی هم میفروختند و درآمد داشتند. بعد سری به توئیترشان زدنم و دیدم آن جا هم خبری نیست! تا نظرهای پست اول را خواندم و فهمیدم تمام این مهگرفتگیها از مدیر این پادکست بلند میشود، فواد.
فواد خاکنژاد(با نام اصلی مهدی)، مدیر پادکست، یک رومهنگار است. فردی [از نظر من]، خوشچهره، بسیار بسیار خوشصدا، اهل ادبیات و موسیقی و از همه مهمتر صاحب یکی از محبوبترین پادکستها در بین علاقهمندان به کتاب و موسیقی. فردی که شاید کمتر کسی به او اعتماد نکند، مزیتی که از آن به خوبی استفاده کرد.
انگار فواد تا توانست کلاهبردای کرد و معلوم نیست چقدر! از خانم دکتری سیزدهملیون، از فرد دیگری شش ملیون، از کسی دو ملیون و… تعداد قربانیها کم نیست و جالب این جاست که اکثر قربانیها حتی نمیشناختنش! فواد سه روش مختلف داشت:
1- خیلی راحت به خصوصی(PV) افراد میرفت(حتی غریبه) و میگفت که فواد، مدیر رادیو است و کلاهبرداری میکرد. طرفندش این بود که از شهرت و اعتمادی که از رادیو داشت استفاده میکرد برای گرفتن پول و برای توجیه نیازش دروغهایی مثل: «مریض هستم(سرطان دارم)»، «مادرم همین الان بیمارستانه»، «همین الان کیفمو زدن و من فقط عابربانک همراهمه» و… را میگفت و خوب، خیلیها به چنین فردی اعتماد میکنند.
2- از در خیریه وارد میشد. متنهای طولانی و احساسبرانگیزی دربارهٔ کمک به یک خیریه مینوشت و در گروههای تلگرامی میفرستاد و آن جمعهای احساسی ادبی، بسیار به دنبال کمک هستند. یک بار کمک به سرطانیها، یک بار کمک به یک مادر افغانی، یک بار کمک به کودکان ناشنوا و…، تمام پولها را میگرفت و کسی هم نمیدانست تمام آن داستانهای خیریه موهومیست.
3- سوء استفاده از احساسات دخترها! مورد سوم بیشترین لطمه را زده. گویا فواد یک دخترباز حرفهای بوده، طوری که خیلی راحت به خصوصی(PV) دخترهای طرفدار پادکستش میرفته و بعد از معرفی خودش با آنها گرم میگرفته. با دیدن چتها باید بگویم واقعاً کارش را بلد بوده! با تعریفهای شاعرگونهٔ توخالی و صحبتهای احساتی، گاهی صحبت از خودکشی، به بهانهٔ خواب دختر را دیدن و در بسیاری مواد عاشقپیشهبازی در آوردن، دخترها را عاشق خودش میکرده و بعد از وارد شدن به یک رابطه، چپ و راست از آنها درخواست پول میکرده و در نهایت که خالی شدند با بهانهای کوچک برای همیشه از پیش آنها میرفته. [من خودم این کار رو امتحان کردم، بعد از خوندن اینها، سریع رفتم و به دختری که باهاش دوست بودم گفتم که الان مشکل بزرگی برام پیش اومده و هر چه سریعتر یه مبلغ گندهای رو به حسابم بریزه. اون بی هیچ سوالی قبول کرد و من بهش گفتم که نیازی نیست و فقط میخواستم آزمایش کنم. تو این آزمایش معلوم شد این کار خیلی کار موثریه چون اون دختر کاملاً بهت اعتماد داره]
البته مسئله به این جا ختم نمیشه. فواد از دخترها سوء استفاده جنسی هم میکرده و شاید یک بیمار جنسی هم بوده. از نشانهها معلوم هست که با دخترهای بیشماری در رابطه بوده و خوب، کنشهای جنسی عجیبی در صحبتها دیده میشود. مثلا به دختری بدون آن که با او دوست باشد گفته:
«من با عکسهای فیسبوک تو خودیی میکنم، میتونم همین الان این کار رو بکنم فقط تو قطع نکن تا بشنوی خودیی من رو»
به عنوان یک پسرخوابگاهی، از اون جا که به اکثر پسرهای خوابگاه نزدیک هستم میتونم بگم خودیی با عکسهای پروفایل و اینستا و فیسبوک یک دختر، در موارد خاصی پیش مییاد و احتمالاً یک «انحراف جنسی» نیست. ولی به دختر زنگ زدن و خاطر نشان کردن خودیی با عکسهایش و درخواست شنیدن صدای خودییاش در حالی که با دختر هیچ رابطهای برقرار نیست، از نظر من بسیار بسیار عجیب است! و در جایی دیگر به خانمی که گفته شوهر دارد این پیام را داده:
«یکی از فانتزیهای من رابطه با زن شوهردار هست»
من روانشناس نیستم اما به نظرم وقتی فردی با این همه دختر رابطه دارد اما باز این کنشهای جنسی از او سر میزند شاید نشانهٔ یک بیماری جنسی باشد.
صفحهای به اسم آنتیفواد(پیوند مرده) در اینستاگرام شکل گرفته تا جلوی کلاهبرداریهای بیشتر این فرد را بگیرد. دختری در توئیترش نوشته بود:
«یه زمانی هم صبح تا شب ، شب تا صبح رادیوروغن حبه انگور گوش میدادم تا فهمیدم طرف از آب در اومده و من دیگه هیچوقت اون آدم سابق نشدم چون با این رادیو زندگی میکردم»
پ.ن: در صبحتها بعضیها میگفتن که فکر میکنن فواد این کارها رو برای به دست آوردن پولی برای خرید مواد میکرد چون به نظر اعتیاد داشت. وقتی در توضیحات ویرگولش خوندم دیدم که بله، خوشم هم خودش رو یک معتاد سابق معرفی کرده. (البته من نمیتونم اصالت این صفحه رو تایید کنم و مطمئن باشم که مال خودشه. گرچه که از نوشتهها و یک پاسخی که داده حس میکنم که هست. چون نوشتههای زیادی رو ازش خوندم قبلاً)
پ.پ.ن: گویا شکایات و افشاگریها علیه فواد نتیجه داده و بعضی طالبها به پولشون رسیدن، برای همین صفحه آنتیفواد بسته شده. اگر آن صفحه را ندیدین باید ازتون بخوام که به نگارنده این وبلاگ اعتماد کنین و بدونین تمام مطالبی که نوشتم از مدارک و چتها و توضیح خود قربانیان ایشون در سایتهای اجتماعی جمعآوری شده. حتی در اولین نظرات هم میتونین بخونین که یک دوست صحت وجود مدارک رو بعد از دیدن صفحه آنتیفواد تایید کرده.
قصدی برای نوشتن این متن و معرفی این شخص نداشتم. اما بعد از این که اتفاقی بسیار شبیه به این در دانشکدهٔ ما افتاد فهمیدم که باید این وقایع رو گفت تا افراد بیشتری گول نخورن. یکی از بچههای همدانشکدهای و هم دورهای ما، چند وقت پیش به خصوصی اکثر افراد دانشکده در تلگرام رفت و با دروغهای مختلفی مثل: «دارو برای برادرش»، «مرگ مادرش»، «پول برای MRI»، «پول برای مشکل پوستیاش» و گاهی «گران شدن ناگهانی دلار و نداشتن پول کافی برای خرید بلیط استرالیا» از بچهها پول گرفت. پیش من هم آمد و پول خواست، من همان اول شک زیادی کردم چون داستان فواد به ذهنم آمد، اما صد و پنجاه و سه تومن بیشتر در حسابم نبود و من تا یک ماه در شهرستان و روستایمان بودم و خوب، به هیچ پولی نیاز نداشتم حتی هزار تومان! پس صد و پنجاه دادم و گفتم پس نداد هم نداد.
چند ماه بعد معلوم شد که دوست و همدانشکدهای ما از همهٔ بچهها پول گرفته و احتمالاً پول زیادی جمع کرده و قصد پس دادن به کسی را ندارد. سخت بود اعتماد نکردن به یک همدانشکدهای، خیلی سخت.
پ.ن: دختری که ماه را نوشید، نمیدانم این نوشته را میبینی یا نه. اما باید بگویم حق با تو بود، «ما از درون هیچ کس خبر نداریم». هر کجا هستی شاد باشی دوست من.
کلمات کلیدی: پادکست رادیو روغن حبه انگور فواد خاکینژاد ی ی اعتیاد
درباره این سایت